پسرک گفت:« مامان و زهرمار... از وقتی تو اومدی تو این خونه، مینا کمتر با من بازی میکنه و بیشتر وقتشو با تو میگذرونه. حالا منم میدونم چه بلایی سرت بیارم.» چند دقیقه بعد در اتاق باز و مینا وارد شد و با دیدن برادرش گریه کنان به هال رفت و گفت:« مامان! مامان! داداش دست و پای عروسک سخنگو رو که تازه برام خریده بودی شکسته.» ...
بچه ها توجه رو برای خودشون میخوان حسادت میکنند چون مهربانی بیشتری میخوان